عشق

عشقی که برات واقعیه .دروغ.نفرت.گذشت.غرور .خیانت.بهانه....

 

 

 

چه دردیست در میان جمع بودن

 

ولی در گوشه ای تنها نشستن

 

برای دیگران چون کوه بودن

 

ولی در چشمه خود آرام شکستن

 

برای هر لبی شعری سرودن

 

ولی لبهای خود همواره بستن

 

به رسم دوستی دستی فشردن

 

ولی با هر سخن قلبی شکستن

 

به نزد عاشقان چون سنگه خاموش

 

ولی در بطنه خود غوغا نشستن

 

به من هر دم صدای دل رند بانگ

 

چه خوش باشد از این غم خانه رستن

 

چه دردیست در میان جمع بودن

تاريخ جمعه 22 دی 1391برچسب:,سـاعت 13:14 نويسنده مهسا جون

 

 

 

                   كجاي اين شهرغريب پنهون ميشي خورشيدكم

پشته كدوم سد سكوت پر ميكشي چكاوكم

چرا به من شك ميكني من كه منم براي تو

لبريزم از عشق تو سرشارم از هواي تو

گريه نميكنم نرو اه نميكشم بشين

حرف نميزنم بمون بقض نميكنم ببين

دست كدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو

پشت كدوم بهانه باز پنهون كنم هق هقمو

 

اگر چه من به چشم تو كمم قديميم گمم

اتشفشان عشقمو درياي پر تلاطمم

گريه نميكنم نرو اه نميكشم بشين

حرف نميزنم بمون بقض نميكنم ببين

 

تاريخ جمعه 22 دی 1391برچسب:,سـاعت 12:25 نويسنده مهسا جون

 

 

 

سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی..... آره بازم منم همون بهونه همیشگی

  


 

 

 

 

به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته ؟..... یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته ؟


 

 

 

 

 

نمی دونی چقدر دلم تنگه برای دیدنت..... برای مهربونیات ، نوازشات ، بوسیدنت


 

 

 

 

 

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی..... قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی


 

 

 

 

 

فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم..... حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم


 

 

 

 

 

دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون..... فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون


 

 

 

 

 

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه..... از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه


 

 

 

 

 

حال منو اگه بخوای رنگ گلای قالیه..... جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه


 

 

 

 

فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت..... دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت

تاريخ پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:,سـاعت 21:27 نويسنده مهسا جون

 

 

من این شب زنده داری را دوست دارم

 

 

من این پریشانی را دوست دارم

 

 

 

بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم

 

 

 

گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و

 

 

دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم

تاريخ پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:,سـاعت 21:20 نويسنده مهسا جون
яima