عشق

عشقی که برات واقعیه .دروغ.نفرت.گذشت.غرور .خیانت.بهانه....

 

تاريخ جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,سـاعت 19:28 نويسنده مهسا جون

 

تو همان آرزویی هستی

که مانند مژه بر گونه ام افتاده ای

می پرسند کدام چشم ات را می خواهی؟

می گویم چپی را

اما از گونه ِ راستم "بَرت" میدارند و می گویند:

"او هیچ وقت بر آورده نمی شود"

و من همچنان

با صبوری

در حسرت بر آورده شدنت

افتادن مژه ای دیگر از پلک ام را

انتظار میکشم

مثل پاییـــــــــــــــز

مثل درختان

مثل پاییز و برگریزان درختان
تاريخ جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,سـاعت 19:14 نويسنده مهسا جون

 

رو نیمکت بی تو تو قلب پاییزم 

 

تا تو بیای خوبم هستم نمی ریزم 

رو نیمکت بی تو برگارو می شمارم  هر وقت می خندم هر وقت می بارم 

تو نم نم بارون یاد تو همرامه 

ای شهر غمگین باز زیر قدم هامه 

وقتی که تو نیستی دنیا بیاد پیشم 

یادت که میوفتم دلتنگ تر می شم

آره دلتنگ تر میشم  دلتنگ تر از هر روز و همیشه .. فکر نبودنت دنیامو خراب می کنه..و بودنت برای من آرامشه

روز هام با یاد تو تموم می شه و دلتنگ بودنم از دور بودنه ..زیر نم نم بارون یاد خاطراه هام ..یاد گریه و خنده هام

یاد روز های تنهاییم ..یاد لحظه ی بی کسیم

یاد تو  یاد روزی که آمدی 

یاد روزی که دفتر زندگیمو ورق زدی

یاد روزی که دیگه زیر نم نم بارون تنها نبودم

تاريخ پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:,سـاعت 16:0 نويسنده مهسا جون

 

تاريخ پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,سـاعت 11:16 نويسنده مهسا جون

 

در آن سوی دریا خورشید باز سر می کشه. باز نور طلاییشو رو سر موج های خروشان می ریزه.

دریا بد جوری پریشونه ......موج ها باز خورشیدو میون دریا و آسمون گم کردن

باز همه رفتن حتی مرغابی ها ی کنار ساحل حتی اونا هم رفتن باز ساحل تنهاست تنهای تنها

من تو رو از دور می خوانم ..از خدا فقط تورو می خوام ...جای قدمهام روی ماسه های کنار دریا مونده اما تنهاست 

جای قدم های کسی دیگه کنارش خالیه...........

دریا انگار تورو با خودش برده بود .....روزها بود که با دریا قهر بودم .....هر چی تو رو می خواستم تورو پس نمیداد..در این ساحل تنهایی تنها ی تنها بودم تنها تر از یه ذره ی کوچولو میون خلوتی اتاق 

امااااااااا امروز اومدم برای خواهش اومدم دنبال تو اومدم تا پیدات کنم این. ساحل بدون بودن تو تنهاست ...

من و غروب آسمان منتظریم منتظر تو 

می خوام اسمتو فریاد بزنم ...می خوام فریاد بزنم که شاید صدامو بشنوی و برگردی اما انگار صدام بهت نمی رسه و من باز هم در این ساحل تنهایی تنهای تنهام ...

امااا تا می تونم میام... میام و منتظرت می مونم .. میام تا روزی که تو در این ساحل تنهایی منتظر من باشی!!!

 

تاريخ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,سـاعت 21:9 نويسنده مهسا جون

 

عشق یعنی با خدا تنها شدن 

 

همدم و و همراز دلها شدن

عشق یعنی در سکوت فریاد شدن 

در غروب دلها پنهان شدن

عشق یعنی زمزمه یعنی خدا

در سکوت خلوت شب عاشقی کن با خدا

عشق یعنی با تو بودن زیر چتر عاشقی

زیز نم نم باران عشق تو هم ببار تا عاشقی

عشق یعنی جای پای منو تو ,تو دفتر خاطره ها 

قصه ی عشق منو تو لابه لا ی شعر ها و قصه ها

عشق یعنی لیلی من مجنون تویی

عشق اولم خدا دوم تویی 

عشق یعنی عاشقی و عاشقی

عشق یعنی عاشقی کن تا عاشقی.


....................................................................................

امروز یه روز پاییزی بود ولی پاییزش عاشق بود کنار اون انگار دنیا یه رنگ دیگه بود.

صداش بهم آرامش میداد وقتی نگاهم می کرد انگار دنیارو بهم دادن کنار اون بودن بهترین چیز تو دنیاست.

وقتی تو آغوشش بودم گرمای وجودش تمام وجودمو پر کرده بود .

وقتی سرم رو شونه هاش بود همهی گذشته های تلخ و آینده ای که قرار بود بیاد رو فراموش می کردم فقط دلم می خواست کنارش باشم و هیچ وقت سرمو از روی شونه هاش بر ندارم .

وقتی دستاشو می گرفتم وجودم با وجودش پیوند می خورد گرمای دستاش دستای سردمو گرم گرم کرده بود 

و خیالم راحت بود که یکی هست تو قلبم و هستم تو قلبش که هر دومون داریم به امید هم زندگی می کنیم 

امروز پاییزی بود ولی پاییزش عاشق بود عاشق عاشق . عاشق تر از بهار!!!

تاريخ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,سـاعت 21:7 نويسنده مهسا جون

 

 

♥ناز آن چشمی که سویش مال ماست♥

 

 

ناز آن چوپان که سازش مال ماست♥

 

 

ناز آن دوستی که شمع راه ماست♥

 

 

ناز ان دستی که یار دست ماست♥

 

 

ناز ان دوستی که جایش،قلب ماست♥

 

 

ناز آن یاری که قلبش یاد ماست♥

 

نازم ناز ان نازی که نازش ناز ماست...♥

تاريخ یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,سـاعت 17:56 نويسنده مهسا جون

 

 

 

چه دردیست در میان جمع بودن

 

ولی در گوشه ای تنها نشستن

 

برای دیگران چون کوه بودن

 

ولی در چشمه خود آرام شکستن

 

برای هر لبی شعری سرودن

 

ولی لبهای خود همواره بستن

 

به رسم دوستی دستی فشردن

 

ولی با هر سخن قلبی شکستن

 

به نزد عاشقان چون سنگه خاموش

 

ولی در بطنه خود غوغا نشستن

 

به من هر دم صدای دل رند بانگ

 

چه خوش باشد از این غم خانه رستن

 

چه دردیست در میان جمع بودن

تاريخ جمعه 22 دی 1391برچسب:,سـاعت 13:14 نويسنده مهسا جون

 

 

 

                   كجاي اين شهرغريب پنهون ميشي خورشيدكم

پشته كدوم سد سكوت پر ميكشي چكاوكم

چرا به من شك ميكني من كه منم براي تو

لبريزم از عشق تو سرشارم از هواي تو

گريه نميكنم نرو اه نميكشم بشين

حرف نميزنم بمون بقض نميكنم ببين

دست كدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو

پشت كدوم بهانه باز پنهون كنم هق هقمو

 

اگر چه من به چشم تو كمم قديميم گمم

اتشفشان عشقمو درياي پر تلاطمم

گريه نميكنم نرو اه نميكشم بشين

حرف نميزنم بمون بقض نميكنم ببين

 

تاريخ جمعه 22 دی 1391برچسب:,سـاعت 12:25 نويسنده مهسا جون

 

 

 

سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی..... آره بازم منم همون بهونه همیشگی

  


 

 

 

 

به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته ؟..... یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته ؟


 

 

 

 

 

نمی دونی چقدر دلم تنگه برای دیدنت..... برای مهربونیات ، نوازشات ، بوسیدنت


 

 

 

 

 

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی..... قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی


 

 

 

 

 

فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم..... حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم


 

 

 

 

 

دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون..... فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون


 

 

 

 

 

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه..... از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه


 

 

 

 

 

حال منو اگه بخوای رنگ گلای قالیه..... جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه


 

 

 

 

فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت..... دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت

تاريخ پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:,سـاعت 21:27 نويسنده مهسا جون

 

 

من این شب زنده داری را دوست دارم

 

 

من این پریشانی را دوست دارم

 

 

 

بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم

 

 

 

گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و

 

 

دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم

تاريخ پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:,سـاعت 21:20 نويسنده مهسا جون
яima